صدای پای بهار میاد..
برسام گلم الان که دارم این مطلب رو برات می نویسم تو ، توی مهد کودکت هستی و احتمالا تو خواب نازی. دل من اما خیلی شاد نیست ، دلم برات تنگ شده و منتظر ساعت 2/5 هستم که بیام پیشت و با بغل کردنت خستگی امروز از تنم پر بکشه . دو روز بیشتر به شروع سال جدید و دیدن اولین بهار زندگیت نمونده . فصل سرد زمستون داره بارش رو میبنده و میره و منتظر بهاره که بیاد جاش رو بگیره نمی دونم چرا این روزای آخر سال اصلا حالم خوش نیست .دلم غم داره و جز تو هیچ کس از این غم خبر نداره ..آخه از زمانی که تو شکم من بودی فقط با تو درد و دل کردم ... محرم اسرار کوچولوی من ، سنگ صبور مامان ، نمی خوام با حرفام ناراحتت کنم ...خدا رو شکر که امسال تو پیشم...
نویسنده :
مامان افسانه
13:23